امام مجتبى (ع) گاهى مبالغ توجهى پول را، یكجا به مستمندان می بخشید، به طورى كه مایه شگفت واقع می شد. نكته یك چنین بخشش چشمگیر این است كه حضرت مجتبى (ع) با این كار براى همیشه شخص فقیر را بى نیاز می ساخت و او می توانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانه اى تشكیل بدهد و احیاناً سرمایه اى براى خود تهیه نماید. امام روا نمی دید مبلغ ناچیزى كه خرج یك روز فقیر را بسختى تأمین می كند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز كند
امام خامنه ای (مدظله العالی) : هرچه داريد، از اسلام است. هرچه داريد، از توجه و اتكال به خدا و ارتباط با اوست. ارتباط و اتصال با خدا را فراموش نكنيد. ماه رمضان، بهار خودسازى و عبادت، بهار قرآن، بهار توجه و ذكر و استغفار و استغاثهى به خدا، در پيش است؛ آن را قدر بدانيد. همهى قشرهاى مردم - مخصوصا جوانان - ماه رمضان را مغتنم بشمارند، به خدا پناه ببرند، هدايت و عنايت او را طلب كنند، به او اتكال نمايند و از دشمنانش ذرهيى واهمه نكنند. انشاءالله فضل و رحمت الهى و هدايت و كمك پروردگار، شامل حال شما ملت عزيز و بزرگ خواهد بود.
محرم جمع میان شور و شعور است. محرم به ما می آموزد که ممکن است انسان در عین اینکه در نهایت احساسات باشد، عاقلانه عمل کند. محرم مدرسه عشق است و منطق و عقل. و این مدرسه را در هیچ کجا همانند کربلای حسین علیه السلام نتوان دید. این درسی است که هم خود سیدالشهداء علیه السلام به ما می آموزد و هم یاران یگانه او. یارانی که همتایی برایشان تصور نتوان کرد.
بقیه متن را در ادامه مطلب مطالعه کنید
دوشنبه هجدهم ذيالحجّة سال دهم هجري قمري نزديك ظهر روز دوشنبه، به مجرّد ورود كاروان بزرگ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به منطقة “غديرخم”، آن حضرت مسير حركت خود را به طرف راست جادّه و به سمت غدير تغيير ميدهند.
«هان اي مردم! دعوت خدا را اجابت كنيد. من پيام آور خدايم.»
اين يعني كه هنگام ابلاغ پيام مهمّي فرا رسيده است. لذا فرمان ميرسد تا منادي ندا كند: “همه بايستند! آنها كه پيش رفتهاند بازگردند وآنان كه پشت سرند ، خود را سريع تر برسانند... آهسته آهسته همة جمعيّت در محلّ از پيش تعيين شده جمع ميگردند. هم چنين از حاضران خواسته ميشود تا كسي زير درختان كهن سالي كه در آن جا هست نرود و آن مكان براي برپايي جاي گاه سخن راني خالي بماند. ..
هشتمين امام معصوم(ع) در انتظار پسر و شيعيان در تب و تاب رؤيت جمال جواد الائمه(ع) بودند. حدود چهل و هفتمين بهار عمر امام رضا(ع) سپري ميشد اما هنوز فرزندي كاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود. از طرفي حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان آنها قرار داشت كه گاه بوسيله نامه نيز آن حضرت را مورد آزار قرار ميدادند كه نمونه آن را ميتوان در مكتوب «حسين ابن قياما» مشاهده كرد. او كه از سران «واقفيّه» بود در نامهاي به امام رضا(ع) مينويسد: چگونه ممكن است امام باشي در صورتي كه فرزندي نداري و امام(ع) پاسخ او را چنين نگاشت كه از كجا ميداني كه من فرزندي نخواهم داشت چند روزي طول نخواهد كشيد كه خداوند به من پسري عنايت خواهد كرد كه حقّ را از باطل جدا ميكند.(1) تا اينكه طبق پيش بيني امام (ع) در رمضان سال 195 هجري(2) و به نقل از ابن عيّاش در دهم رجب آن سال (3) ستاره امام جواد(ع) متجلّي شد و مادرش «سبيكه» را كه از خاندان «ماريه قبطيّه» همسر پيامبر(ص) بود و به فرموده امام رضا(ع) آفرينشي پاكيزه و منزّه داشت.(4) مرتبت و مقامي والاتر بخشيد. ولادت امام جواد(ع) تمامي شايعات مربوط به امام رضا(ع) را پايان بخشيد و دلهره و اضطراب را از ميان شيعيان زدود. بدين جهت، كه امام در حقّ فرزندش فرمود: اين مولودي است كه براي شيعيان ما «در اين زمان» با بركتتر از او زاده نشده است.(5) مولودي كه حدود شانزده سال رهبري و امامت شيعيان را عهده دار شدو در اين راستا آثاري شگفت از خويش به يادگار گذارد و مكتب علمي، اجتماعي شيعه را جلوه خاصّ بخشيد.
ادامه متن را در ادامه مطلب مطالعه کنید
تیر ماه 1378 بود، سردار باقرزاده اکیپهای تفحص را جمع کرد و گفت: «مردم تماس میگیرند و درخواست میکنند كه مراسم تشییع شهدا بگذارید تا عطر شهدا، حال و هوای جامعه را عوض کند.» سردار گفت: «بروید در مناطق عملیاتی به شهدا التماس کنید و بگویید شما همگی فدایی ولایت هستید. اگر صلاح میدانید به یاری رهبرتان برخیزید.» چند روز گذشت.
یک روز صبح به محور عملیاتی بدر و خیبر رسیدیم. برای رفع تکلیف، همان جملات سردار را گفتم. ناهار را که خوردیم، برگشتیم به اهواز. همان روز در شلمچه تعدادی شهید پیدا شد. چند ساعتی بیشتر در پادگان نبودم که گفتند از هور تماس گرفتند که شهیدی پیدا شده است. چند روز گذشت و از شرهانی و فکه، نیز هر روز خبرهای خوشی میرسید. شب بود. مشغول خوردن شام بودیم که سردار تماس گرفت و پرسید: «چه خبر؟» گفتم: «شهدا خودشان را رساندند. درهای رحمت خدا باز شد.» گفت: «فردا صبح، شهدا را به تهران بفرست.» از تعداد شهدا پرسید. گفتم: «هنوز شمارش نکردهام.» و همین طور که گوشی را با کتفم نگه داشته بودم، شروع کردم به شمردن: «16 تا فکه؛ 18 تا شرهانی و ...که در مجموع 72 شهید هستند.»
سردار گفت: الله اکبر! روز عاشورا هم 72 نفر پای ولایت ایستادند.» سعی کردم به بهانهای معطل کنم تا تعداد شهدا بیشتر شود، اما نشد.
منبع: «آسمان مال آنهاست - ص 50»
چهار ساله بود كه مریضی سختی گرفت. پزشکان جوابش کردند. گفتند: این بچه زنده نمیماند. پدرش او را نذر آقا ابوالفضل(ع) کرد. به نیت آقا به فقرا غذا میداد تا اینکه به طرز معجزهآسایی این فرزند شفا یافت. هر چه بزرگتر میشد، ارادت قلبی این پسر به قمر بنیهاشم بیشتر میشد. تاریخ تولد شناسنامه را تغییر داد و به جبهه رفت.
در جبهه آن قدر شجاعت از خودش نشان داد که مسئول دسته گروهان ابوالفضل(ع) از لشگر امام حسین(ع) شد. خوشحال بود که به عاشقان اربابش خدمت میکند.
علیرضا کریمی شانزده سال بیشتر نداشت. آخرین باری که به جبهه میرفت گفت: «راه کربلا که باز شد، بر میگردم» شانزده سال بعد پیکرش بازگشت. همان روزی که اولین کاروان، به طور رسمی به سوی کربلا میرفت! آمده بود به خواب مسئول تفحص و گفته بود: زمانش رسیده که من برگردم. محل حضور پیکرش را هم گفته بود. عجیب بود.
پیکرش به شهر دیگری منتقل شد. مدتی بعد او را آوردند، روزی که تشییع شد، روز تاســوعا بود، روز ابوالفضل(ع). در پایان آخرین نامهاش برای من و شما نوشته بود: به امید دیدار در کربلا، برادر شما علیرضا...
راوی: «مادر شهید - کتاب مسافر کربلا»
آخرین روزهای سال 72 بود. بچههای تفحص، همه به دنبال پیکرهای مطهر شهدا بودند. مدتی بود که در منطقه خیبر (طلاییه) به عنوان خادمالشهدا انتخاب شدیم. با دل و جان به دنبال پارههای دل این ملت بودیم. قبل از وارد شدن به منطقه، تابلویی نظرمان را جلب کرد: با وضو وارد شوید، این خاک آغشته به خون شهیدان است. این جمله کلی حرف داشت. همه ایستادیم، نزدیک ظهر بود، بچهها با آب کمی که همراهشان بود وضو گرفتند.
ناگهان صدای اذان، آن هم به صورت دسته جمعی به گوش مان رسید! به ساعت نگاه کردم، وقت اذان نبود! همه این صدا را میشنیدند، هر لحظه بر تعجب ما افزوده میشد. یعنی چه حکمتی در این اذان بی وقت و دسته جمعی وجود داشت! نوای اذان، بسیار زیبا و دلنشین بود. این صدا از میان نیزارها میآمد، با بچهها به سوی نیزارها حرکت کردیم.
این منطقه قبلاً محل عبور قایقها بود. هرچه جلوتر میرفتیم صدا زیباتر میشد، اما هر چه گشتیم اثری از مۆذنین نبود، محدوده صدا مشخص بود، لذا به همان سمت رفتیم. در میان نیزارها قایقی را دیدیم، قایق را به سختی از لابهلای نیها بیرون کشیدیم. آنچه میدیدیم بسیار عجیب و باورنکردنی بود. ما مۆذنین نا آشنا پیدا کردیم. درون قایق شکسته، پر از پیکرهای شهدا بود. آنها سالهای سال در میان نیزارها وجود داشتند. پیکر مطهر سیزده شهید داخل قایق بود. آنها را یکی یکی خارج کردیم. عجیبتر اینکه، همه آنها شهدای گمنام بودند.
راوی: «شهید علیرضا غلامی - مسئول تفحص لشگر امام حسین (ع) - کتاب کرامات شهدا - ص 30»
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقــاره میزننـد ... مریــضی شفــا گرفت
دیــدی کـه سنـــگ در دل آیینــه آب شـد
دیــدی کـه آب حاجــــــت آیینــــه را گرفت
خورشید آمد و به ضریـــح تو سجـده کرد
اینــجا برای صبــح خودش روشنـــا گرفت
پیغمبری رسیــد و در ایــن صحن پر ز نور
در هــــر رواق خلـــوت غـــار حــرا گــرفت
از آن طــرف فرشتـــهای از آسمان رسید
پروانـــهوار گشــــت و ســلام مــــرا گرفت
زیــر پرش نهـــاد و بـه سمـــت خــدا پرید
تقدیـــم حق نمــود و سپـس ارتقا گرفت
چشمی کنار اینهمه باور نشست و بعد
عکسـی به یادگـار از ایـن صحنـهها گرفت
دارم قــدم قــدم به تـو نــزدیک میشــوم
شعــــرم تمـــام فاصلــــهها را فــــرا گرفت
جایی که دل شکست و مریضی شفا گرفت ...
ادامه تصاویر در ادامه مطلب
امام علی بن موسیالرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام میباشند.
ایشان در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی مینماییم.
مرحوم آیتالله آقای سید حسن طاهری خرم آبادی از علمای بزرگوار حوزهی مباركهی علمیهی قم و عضو جامعهی مدرسین حوزه و عضو مجلس خبرگان رهبری بودند. از الطاف خدواند به بنده این بود كه از زمانی كه مرحوم آیتالله طاهری به قم مشرف شدند ـ شاید در سال ۱۳۳۰ ـ با ایشان آشنایی پیدا كردم. از همان ابتدای طلبگی در درسهای مقدماتی در یكی از حجرههای صحن مقدس شركت میكردیم. در بعضی از درسها هم بنده با ایشان استاد واحدی داشتیم. رفاقت و نزدیكی ما با هم از آن زمان تا هنگام درگذشت ایشان ادامه یافت. آقای طاهری رحمتاللهعلیه بعد از اینكه دروس سطح را گذراندند در درس خارج فقه و اصول شركت كردند. آن زمان مرحوم آیتالله بروجردی در قم بودند و درس مرحوم امام خمینی هم برقرار بود. مهمترین و شلوغترین درسی كه بعد از درس آیتالله بروجردی در قم وجود داشت، درس حضرت امام رحمهالله بود.
ادامه متن را در ادامه مطلب مطالعه بفرمایید
ایشان معتقد بودند که سیر و سلوک تدریجی و مرحله ای است. نباید انسان بپندارد که با یک ریاضت و عبادت در مدت کوتاهی، می توان نتیجه گرفت. می گفتند راه طولانی است و باید استواری و صبوری کرد تا به نتیجه رسید. ایشان از صاحب مکتبشان آسید علی قاضی و او از ملاحسینقلی همدانی نقل می فرمودند که تا انسان گناه می کند، درهای ملکوت به روی او باز نمی شود. راه رسیدن به ملکوت، ترک گناه است.
بقیه متن را در ادامه مطلب مطالعه کنید
خواستم بنویسم:
"من از کودکی عاشقت بوده ام"
اما نه ...
قصه ی عاشقیمان
ریشه در ازل دارد